كانون فرهنگی محبین آل یاسین (ع) | ||
|
لیلا شهرستانی محقق علوم اسلامی است که در امریکا زندگی میکند و در رشته میکرو بیولوژی تحصیل کرده است.
لاکتوفرین یک مولکول پروتئینی است که در خون ما وجود دارد این ماده در کلستروم (آغوز) شیر مادر به میزان زیادی وجود دارد. [ سه شنبه 23 خرداد 1391
] [ 21:53 ] [ کانون 1 ] بسم الله الرحمن الرحیم سالروز وفات اسوه ی صبر و شکیبایی حضرت زینب کبری تسلیت باد [ چهار شنبه 17 خرداد 1391
] [ 23:15 ] [ کانون 1 ] میگویند پسری در خانه خیلی شلوغکاری کرده بود. همهی اوضاع را به هم ریخته بود.وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد. پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت. پسر دید امروز اوضاع خیلی بیریخت است، همهی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد! خودش را به سینهی پدر چسباند. شلاق هم در دس ت پدر شل شد و افتاد. شما هم هر وقت دیدید اوضاع بیریخت است به سوی خدا فرار کنید. «وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله» هر کجا وحشت زده شدید راه فرار به سوی خداست " حاج آقای دولابی [ شنبه 16 ارديبهشت 1391
] [ 20:48 ] [ کانون 1 ] با سلام و احترام خدمت مخاطبان گرامی وبلاگ کانون کارگر واژه ای مأنوس با هر دستی که قلم بدست می گیرد تا آلامش را به زبان قلم تبیین نماید . کارگر واژه ای مأنوس با هنر هنرمندانی است که به قدرت رنگ های خاکستری زجرهای بی صدایش را بر بوم سیاه روزگار نقاشی می نماید تا در دید کسانی قرار دهد که دل در گرو قدرت طلبی ها و ثروت اندوزی های سیری ناپذیر آن هم از دست پینه بسته کارگران دارند . کارگر برای پزشکانی که به قدرت تیغ بارها و بارها زخم ها ، شکستگی ها و آماس های چرکین بدن آنان را جراحی ، مداوا و شاید هم در معالجه درد آنان موفقیتی نداشته اند مأنوس می باشند و آشنا . کارگر برای معلمین نیز واژه ای بس آشناست از آن رو که شاهد وناظر دخترکان و پسرک هایی بوده و هستند که بی هیچ نشانی از لوازم ابتدایی خواندن ونوشتن با لباسی مندرس و سر و وضعی به غایت ژولیده در کلاس درس حاضر شده و در توضیح انشائی که عنوانش علم بهتر است یا ثروت برای نشئگی ظاهری هم که شده می نوشتند و می نویسند ثروت بهتر از علم است . کارگر واژه ای آشنا برای همه است اما برای خانواده بیش از سایرین مأنوس است. چرا که نداری ، کمبود ، درد، و خستگی پدر و مادر کارگر را با گوشت و پوست و استخوان خویش لمس نموده اند. آنان با بیکاری ، بیماری ، بی پولی ، بی نانی و بی خوابی آشنایی نزدیکی دارند و با واژه هایی چون پینه بر دست و وصله بر البسه و خوابیدن با شکمی خالی آشنا هستند و رفیق شفیق. با این وصف چگونه می توان روز کارگر را گرامی داشت و این روز را تبریک گفت . تبریک برای که و برای چه ؟ آیا برای آنانی که به یمن اجرای طرح ها و برنامه های ناپخته از کار بیکار گشته اند و زانوی غم بغل گرفته اند ؟ یا برای آنانی که تحت شرایط سخت و رنج آور از جسم آنان کار کشیده می شود بی آن که توانایی آن را داشته باشند که دست از کار بکشند ؟ یا برای آنانی که کار را دو سه روز در ماه تجربه می نمایند و بقیه ایام روزگار را با بیکاری سپری می کنند و در نزد خانواده شان عرق شرم بر جبین و خانواده شان در رنج بیکاری او با تنگناهای متعددی دست به گریبان ؟
عجیب است به نام کارگر حزب می سازند و بنامش خانه می سازند و گروه ها و اتحادیه های گوناگونی بنامش بنا می گذارند اما او همچنان کارگر است و کارگر مانده و کارگر خواهد ماند . آری روز کارگر در راه است نه برای پاسداشت دستان پینه بسته یا پاهای درمانده و خسته یا دل های غمگین یا کمر شکسته اش در زیر فشارهای نداری و گرانی و بیکاری ، بلکه بهانه ای است برای شرح دردها و تشریح تبعیض ها و تفسیر استثمار نوینی که در لایه های مختلف جامعه شاهدش می باشیم. به عنوان یک انسان، وظیفه خود می دانم که با اندک سواد و قلم شکسته ای که دارم و به هنگام به دست گرفتن قلم، سوگند خداوند به آن را فرا راه خویش قرار داده ام یاد و نام انسانهایی که جبرا" یا به اختیار ، کارگری را پیشه ی خود نموده اند گرامی بدارم و تا جان در وجود و نفس در جسمم جاریست به قدرت قلم از حقوق آنان دفاع نمایم و روایتگر درد ها و خستگی های آنان باشم. برگرفته از سایت تبیان كـــــــــــــــــــــارگـــــــــــــــــر روســـــــــــتايم، روزت مبـــــــــارک [ جمعه 15 ارديبهشت 1391
] [ 12:15 ] [ کانون 1 ]
حضرت امام صادق علیه السلام در رابطه با شان و منزلت مقام معلم می فرمایند: «تمامی جنبندگان روی زمین و ماهیهای دریا و هر کوچک و بزرگ در زمین و آسمان خدا، برای آموزگار خوب طلب آمرزش میکنند». معلم، معمار قلب هاست و بذر نور در دلها میافشاند. تجلیل از او، قدردانی از باغبانی است که هر صبح، سبدی از صمیمیت با خود به کلاس میبرد و با انگشتان مهربان خویش، بر شاخه قلبها فردا را پیوند میزند. معلم را توقع نام و نان نیست. تجلیل معلم، سپاس از انسانیت است.
... ای که جورت بهتر از مهر پدر دارم از شاگردیت تاجی به سر این شعر تقدیم به همه ی معلم هایی که به من درس زندگی آموخته اند و تقدیم به همه ی معلم های کشور عزیزم ایران سپاسگزار همچون معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ قدردانی کوچکی از تمام زحماتی که معلمین عزیز روستامون کشیدند و می کشند: آقایان غلامرضا یزدانی غلامرضا محسنی اصغر خراسانی محمدرضا خراسانی و خانم خدیجه سبزه ------------------------------------------- هر جا هستید موفق و پیروز باشید. و عزیزانی که اکنون آموزگار مدارس روستای گردکوهند: آقایان مصطفی عماد فضل الله ایازی نژاد خانمها اعظم زارع زاده طاهره زارع زاده فریبا پیر فلک فاطمه بلیانی مژگان شجاعی فر ثمانه زارع زاده مهدیه دهقان مریم پورحسین شمسی خراسانی [ سه شنبه 12 ارديبهشت 1391
] [ 14:4 ] [ کانون 1 ] تلفن همراه یکی از کثیف ترین گجت ها به حساب می آید! از آنجایی که هر روز با دست و سطوح مختلفی در تماس است معمولا دارای انواع و اقسام آلودگی است. در واقع برخی تحقیقات نشان داده که بسیاری از تلفن های همراه حتی از محیط توالت های عمومی هم آلوده تر هستند. حالا شما برای تمیز کردن تلفن تان از این همه آلودگی چه می کنید؟ تلفن را که نمی شود هر روز با آب و صابون شست. اما این ایده عالی راه حل خوبی است.
محققین يک شارژر برای تلفن های همراه طراحی کرده اند که می تواند علاوه بر شارژ باتری گوشی، آن را از حضور آلودگی های خطرناک پاکسازی کند. این شارژر که شبیه یک کیف آلمینیومی (به خاطر اینکه اشعه UV به بیرون نفوذ نکند و تاثیر سرطان زایی نداشته باشد) است، PhoneSoap نام دارد که با استفاده از تابانیدن اشعه UV-C برای 3 تا 5 دقيقه به تلفن، شمار زيادی از باکتری ها و میکروب ها را از بین می برد.
رشد باکتری ها را ببینید. در تصویر بالا میزان باکتری ها روی دستگیره در، سنگ توالت و تلفن همراه مقایسه شده است! تابانیدن اشعه UV جهت از بین بردن آلودگی های میکروبی در حال حاضر برای تجهیزات بيمارستانی، پزشکی و اتاق های ایزوله بيماران به وفور مورد استفاده قرار می گیرد. گفته می شود که با اين روش تا 99.9% می توان از زدوده شدن عوامل بیماری زا و ناخواسته از سطوح اطمینان حاصل کرد.
فرايند میکروب زدايی در اين روش فاقد استفاده از هر گونه آب و يا تولید حرارت است و همین مسئله باعث می شود که هیچ خطری گوشی موبايل را تهديد نکند. اگر گوشی را در اين کیف بگذرايم صدای زنگ و همچنين پیام ها به خوبی به گوش می رسد و با قرار گرفتن گوشی در اين کیف، روند کاری آن نیز متوقف نخواهد شد.
این محصول فعلا به صورت يک ایده مطرح شده و منتظر پیدا شدن سرمایه گذار مناسب است. اما امیدواریم هر چه زودتر آن را به صورت یک محصول واقعی در بازار ببینیم. میزان باکتری ها را قبل و بعد از استفاده از این شارژر صابونی ببینید. به نقل از سایت: نارنجی [ جمعه 8 ارديبهشت 1391
] [ 8:41 ] [ کانون 1 ] از زبان مهدی(عج) مادرا می آیم و حقت را احیا می کنم از خدا اذن ظهورم را تقاضا کن که من باز باران ! باز باران بی صدا می چکد در حجم سرد کوچه ها کوچه های بی تفاوت از عبور کوچه های خالی از سنگ صبور کوچه های سرد و ساکت خالی اند مسکن نامردم پوشالی اند کوچه ها احساس را گم کرده اند چینه هایش یاس را گم کرده اند کوچه ی بی یاس یعنی انجماد بر خزان کیشان، هماره انقیاد کوچه ها فریاد را نشنیده اند قصه ی بیداد را نشنیده اند ساکنان با دیو و دد خو کرده اند فتنه های خفته را رو کرده اند کوچه ها ! ققنوس آتش زادتان شد خلاص از شعله ی بیدادتان این شما و شهر و این شهر شما شهر خالی از خدا بهر شما ای شمایان ، ای شمایان دروغ! این شما و ناخدایان دروغ ! شهر خالی از صدا ، مال شما خوان الوان ریا ، مال شما ای اهالی فریبستان هیچ گمرهان سیب سیبستان هیچ رفت خورشید و نشد پروایتان با چه روشن می شود فردایتان تا شما مشتاق از این تیره شبید نا شناس حرمت ام ابید لیلة القدر از کف ایام رفت مطلع الفجر از کف ایام رفت موکنان مویه کنان گل می برند یاس را از پیش بلبل می برند منخسف شد چون عذار ماه ماه بعد از این خورشید می موید به چاه بعد از این خورشید می ماند غریب می تراود از لبش امن یجیب لانه خالی از کبوتر شد دریغ! خالی از عشق پیمبر شد دریغ! بعد تو شعری که در چشم تر است چادر خاکی و مسمار در است مثنوی ای مثنوی ! فریاد کن ! بغض صدها ساله را آزاد کن ! یاد کن از شعر زهرا ای نسیم انّ مولانا علیٌ مستقیم باز باران ! باز باران بی صدا می چکد در حجم سرد کوچه ها ... شاعر: محمد علی جعفریان [ پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391
] [ 18:23 ] [ کانون 1 ] ...................................................................................... ..................................................................................... [ یک شنبه 3 ارديبهشت 1391
] [ 22:18 ] [ کانون 1 ] مدیرعامل موسسه خیریه کوثر ولایت گردکوه مهریز گفت:مردم نوع دوست این روستا در طول سال گذشته طی دو مرحله با حضور در پایگاه انتقال خون این موسسه در اقدامی خداپسندانه 100 واحد خون خود را به همنوعان خود اهدا نمودند.
مدیرعامل موسسه خیریه کوثر ولایت گردکوه مهریز گفت:مردم نوع دوست این روستا با حضور در پایگاه انتقال خون این موسسه در اقدامی خداپسندانه 100 واحد خون خود را به همنوعان خود اهدا نمودند. محسنی با اشاره به تاثیرگذار بودن این امر خداپسندانه بر جسم و روح اهداكنندگان ،خاطرنشان كرد كه استقبال خوب مردم روستا انگیزه ای برای تداوم این امر خداپسندانه در مجموعه فعالیتهای موسسه است. وی افزود:طی سالهای گذشته موسسه خیریه کوثر ولایت با برگزاری برنامه اهدای خون تنها مجری این امر شایسته در سطح روستاهای شهرستان بوده است و تاکنون موفق به اجرای ده مرحله اهدای خون در این روستا شده است. [ جمعه 1 ارديبهشت 1391
] [ 12:34 ] [ کانون 1 ] حاج آقای قرائتی تعریف کردند که: یه بار توی ستاد اقامه نماز گفته بودیم آقازادهها، دخترخانمها، شیرینترین نمازی که خواندید برای ما بنویسید. یک دختر یازده ساله یک نامه نوشت، همه ما بُهتمان زد، دختر یازده ساله ما ریشسفیدها را به تواضع و کرنش واداشت. داستان دخترک از این قرار بوده: در اتوبوس داشتم میرفتم یک مرتبه دیدم خورشید دارد غروب میکند یادم آمد نماز نخواندم، به بابایم گفتم نماز نخواندم، گفت خوب باید بخوانی، حالا که اینجا توی جاده است و بیابان، گفت برویم به راننده بگوییم نگهدار، گفت راننده بخاطر یک بچه دختر نگه نمیدارد، گفت التماسش میکنیم، گفت نگه نمیدارد، گفت تو به او بگو، گفت گفتم نگه نمیدارد، بنشین. حالا بعداً قضا میکنی. دختر دید خورشید غروب نکرده است و گفت بابا خواهش میکنم، پدر عصبانی شد، دختر گفت که آقاجان میشود امروز شما دخالت نکنی؟ امروز اجازه بده من تصمیم بگیرم، گفت خوب هر غلطی میخواهی بکن. شاگرد شوفر نگاه کرد دید دختر وسط اتوبوس نشسته دارد وضو میگیرد، گفت دختر چه میکنی؟ گفت آقا من وضو میگیرم ولی سعی میکنم آب به اتوبوس نچکد، میخواهم روی صندلی نشسته نماز بخوانم. شاگرد شوفر یک خورده نگاهش کرد و چیزی به او نگفت. به راننده گفت عباس آقا، راننده، ببین این دارد وضو میگیرد، راننده هم همینطور که جاده را میدید در آینه هم دختر را میدید، هی جاده را میدید، آینه را میدید، جاده را میدید، آینه را میدید، مهر دختر در دل راننده هم نشست، گفت دختر عزیزم میخواهی نماز بخوانی؟ من میایستم، ماشین را کشید کنار گفت نماز بخوان آقاجان، آفرین، چه شوفرهای خوبی داریم، البته شوفر بد هم داریم که هرچه میگویی وایسا او برای یک سیخ کباب میایستد، برای نماز جامعه نمیایستد. در هر قشری همه رقم آدمی هست. دختر میگفت وقتی اتوبوس ایستاد من پیاده شدم و شروع کردم الله اکبر، یک مرتبه اتوبوسیها نگاه کردند او گفت من هم نخواندم، من هم نخواندم، او گفت ببین چه دختر باهمتی، چه غیرتی، چه همتی، چه ارادهای، چه صلابتی، آفرین، همین دختر روز قیامت حجت است، خواهند گفت این دختر اراده کرد ماشین ایستاد، میگفت یکی یکی آنهایی هم که نخوانده بودند ایستادند، گفت یک مرتبه دیدم پشت سرم یک مشت دارند نماز میخوانند. گفت شیرینترین نماز من این بود که دیدم لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد، منِ بچه یازده ساله هم میتوانم در فضای خودم امام باشم. [ جمعه 25 فروردين 1391
] [ 14:54 ] [ کانون 1 ] |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |