|
كانون فرهنگی محبین آل یاسین (ع) 
| ||
|
|
[ دو شنبه 23 دی 1392 ] [ 16:0 ] [ کانون 1 ]
[ یک شنبه 22 دی 1392 ] [ 18:8 ] [ کانون 1 ]
[ شنبه 21 دی 1392 ] [ 17:18 ] [ کانون 1 ]
[ چهار شنبه 18 دی 1392 ] [ 17:59 ] [ کانون 1 ]
[ سه شنبه 17 دی 1392 ] [ 17:41 ] [ کانون 1 ]
[ دو شنبه 16 دی 1392 ] [ 17:23 ] [ کانون 1 ]
[ یک شنبه 15 دی 1392 ] [ 17:54 ] [ کانون 1 ]
نام:مرضیه نام خانوادگی:محسنی متولد:1357 دبستان:انقلاب اسلامی گردکوه راهنمایی:شهید نیافر مهریز مدرک: پیش دانشگاهی بهداشت و کودک یاری- هنرستان ام البنین 1- هنگام شهادت برادرتان چند سالتان بود؟ 8 سال 2- چیزی از آن زمان یاد می دهید؟ بچه ها در آن زمان در گوشی یه چیزایی به هم می گفتند که من متوجه شدم و بهانه آوردم و آمدم خانه که فهمیدم برادرم به شهادت رسیده است. ادامه مطلب [ دو شنبه 9 دی 1392 ] [ 9:33 ] [ کانون 1 ]
راه روشن مصاحبه با شیخ علیرضا خراسانی گرده کوهی نام: علیرضا نام خانوادگی: خراسانی محل تولد: گردکوه مقیم: یزد تاریخ تولد: 1349 دبستان: سلیمان خاطر مدرک: سطح سه حوزه- مدرسه مصلی یزد ، کارشناسی: فقه و مبانی حقوق-پیام نور تفت کارشناسی ارشد نهج البلاغه- پیام نور قمسوابق: معاون نهاد رهبری دانشگاه شهید صدوقی یزد از سال 82، مدرس دانشگاه، واعظ ، شاعر، کارشناس فرهنگی سابق دانشکده پزشکی در سالهای 74 تا 77 ، رابط فرهنگی دانشگاه علوم پزشکی تا سال 82، عضو هیأت داوری همایش های علوم پزشکی، عضو کمیته اخلاق در پژوهش ناباروری 1- از دوران کودکیتان بگوئید؟ بازی گوشی، سرگرمی و شیطونی از ارمغان های آن دوران بود البته کلاس دوم بودم که انقلاب شروع و سپس جنگ. در برخی حوادث کل جامعه شور و نشاط خاصی می گرفت و فضای قشنگی بود؛ به یاد دارم که داشتیم در"گنجی" توت می خوردیم که خبر آزادی خرمشهر را شنیدیم. در گردکوه دو سه تا پرچم بود؛ موتورسواران با در دست داشتن پرجم ها شادی می کردند. دوره ی پر فراز و نشیبی بود. ادامه مطلب [ چهار شنبه 4 دی 1392 ] [ 18:6 ] [ کانون 1 ]
هم روستایی عزیز، سلام!
ماه محرم تمام شد و یک سال دیگر عشق و ارادت خود را به عزیز زهرا(س) نشان دادید.
گواه من بر این مدعا، پرچم های عزایی بود که چند روز قبل از آغاز محرم در سراسر گردکوه نصب کردید. نخلی بود که سیاه پوش عزای حسین(ع) کرده بودید.
 گواه من لباس مشکی بود که به جز در غم از دست دادن عزیزانتان بر تن شما ندیده ام. گواهم، زنجیر های کوچکی بود که در دست کودکانتان بالا و پایین می رفت. گواه من صف طولانی 140 نفره تان در شب تاسوعا و عاشورا بود. گواهم بر سرزدنتان در مراسم نخل برداری بود که در سوگ عزیزترین کسان هم کمتر دیده می شود. گذشت.... و به عرض ادب و ارادت به ساحت ارباب بی کفن، گدشت.اما، طی همین ده روز اول محرم، در سمتی دیگر...
شبکه ای تلویزیونی که بدبختانه در برخی منازل ما اهالی گردکوه دیده می شود و منبع خبری ما هست، وضعیتی متفاوت داشت!
توضیح نمی دهم و فقط شما را به این تصویر ارجاع می دهم:
 می گویم:
حسین جان! شرمم می شود که عشق تو در پوست و خونم باشد، سیاه پوش عزای هر ساله ی تو باشم و در عین حال، "بی خیال"، به صفحه تلویزیونی خیره شوم که شیطنتی اینگونه نرم، دارد!!!
هم روستایی عزیزم، از شما فقط یک سوال دارم:
آیا زندگی من و شما، اعتقادات من و شما، شور حسینی من و شما، نسبتی با این "بی شرف بی ادب سیاست زده (BBC)" دارد؟؟!!
[ چهار شنبه 4 دی 1392 ] [ 17:53 ] [ کانون 1 ]
|
|
| [ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] | ||
