كانون فرهنگی محبین آل یاسین (ع)

كانون فرهنگی محبین آل یاسین (ع)
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب

 

3-    از وضعیت خانه بهداشت در آن زمان، مشکلات مردم و سختی های خودتان بگوئید؟اولین مشکل این بود که وقتی می خواستیم به کلاس های بهورزی یزد برویم دوتا فرزند داشتیم که فرزند دومم 15 روز بود که به دنیا آمده بود؛ با بچه شیر سر کلاس می رفتم. 4 ماه ساعت 7 صبح به کلاس می رفتم و ساعت 3 بعد از ظهر به خانه برمیگشتم. شرایط برایم سخت بود و یه مدت کلاس نرفتم اما به توصیه ی یکی از بهورزان یزدی به کلاس برگشتم.سختی هایش خیلی بود؛ اوایل استخدام خانه بهداشت ساختمانی نداشت و دکتر هم در ساختمان قبلی شرکت تعاونی مردم را معاینه می کرد و پانسمان هم آنجا انجام می شد. البته از نظر دارو اوایل انقلاب خیلی بهتر از حالا بود، خیلی به مردم می رسیدند، به زنان باردار علاوه بر شیر خشک حبوبات نیز می دادند. یکی از بزرگترین مشکلات آن موقع نبود آب و برق و یخچال و... بود لذا با شروع فصل بهار اسهال و استفراغ شروع می شد به طوری که بعد از این که از کلاس بهورزی برگشتیم دیدیم که 6 کودک بر اثر بیماری های فوق فوت کردند. یکی دیگر از مشکلات این بود که مادران از واکسینه شدن نوزادانشان می ترسیدند و بچه هایشان را برای فرار از واکسیناسیون مخفی می کردند که ما مجبور می شدیم به منزل مردم روستا برویم و با «آموزش چهره به چهره» متقاعدشان می کردیم که برای طول عمرشان واکسینه می شوند. یکی دو سال در خانه خودشان واکسینه شان می کردیم ولی بعد از آن با تذکر به خانه بهداشت می آمدند. با آمدن آب لوله کشی در سال 1360 به گردکوه مردم از دستشویی و وسایل بهداشتی استفاده کردند.ورود تکنولوژی برق به روستا خیلی به بهداشت کمک کرد و بعد از آن لوله کشی آب کمک کرد. بعد از آن همه یخچال خریدند.

یکی از مشکلات فعلی گردکوه این است که زمان انقلاب که جمعیت روستا 620 نفر بود، هفته ای یک دفعه پزشک از طرف جهاد و جامعه ی پزشکی به روستا می آمد ولی الآن با توجه به این که جمعیت روستا بیش از 1450 نفر است، پزشک هفته ای یکبار می آید و گاهی هم اصلا نمی آید.

4-    در شهریزد برای دوره ی بهورزیتان به خوابگاه می رفتید؟ خوابگاه داشتیم ولی به خانه پدرم می رفتیم. خوش شانس بودیم که همان سال نام مان برای خرید خودروی پیکان وانت از طرف استانداری یزد درآمد و با خرید ماشین به قیمت 47000 تومان، خیلی کارمان راحت شد.

5-    به غیر از خانه ی بهداشت در زمینه های دیگری هم فعالیت دارید؟ قالی بافی، خیاطی

6-    تا کی قصد دارید در خانه بهداشت کار کنید؟ هفت ماه دیگر بازنشست می شوم و چون الان توانم کمتر شده قصد ندارم کارم را ادامه دهم.

7-    چرا همان 5 سال پیش بازنشست نشدید؟ 5 سال پیش طرحی آمد که کارمندان با 25 سال خدمت می توانستند بازنشسته شوند که حاج هدایت از آن استفاده کرد و  من چون کارم را دوست داشتم از این طرح استفاده نکردم.

8-    برخورد با بیماران صبر و متانت زیادی می طلبد، آیا شده که از کارتان خسته شوید؟ نه، برایم پیش نیامده.

9-    از کمبودها و مشکلات الآن خانه بهداشت بگوئید؟ ساختمان خانه بهداشت افتضاح است. پزشک قبلا 3 روز در هفته و بعدا 2 روز در هفته می آمد ولی الان یک روز در هفته می آید که خیلی کم است؛ جالب اینجاست که این یک روز را هم درست نمی آیند و هر وقت سرشان خوش بیاید می آیند و برنامه ای ندارند. قبلا علی زارعزاده(منشی رئیس شبکه) پزشک ها را مرتب می فرستاد ولی الان بازنشسته شده و دیگر آمدن پزشک ها نظم خاصی ندارد.

10-                       از زمانی که در خانه بهداشت زندگی می کردید برایمان تعریف کنید؟ سال 1366 خانه یمان را خراب کردیم و به مدت 6 سال در خانه بهداشت زندگی کردیم.

11-                       تلخی های خانه بهداشت؟یکی از تلخ ترین خاطره ها این بود که مادری همراه با دختر بچه بیمارش مراجعه کردند. دخترش اسهال و استفراغ شدید داشت هر چه به این مادر اصرار کردم که دخترت را به دکتر مراجعه کن، گفت که شوهرم اجازه نمی دهد و بعد از یکی-دو روز دخترش فوت کرد؛ دخترش خیلی قشنگ و زیبا بود. من هیچ وقت یادم نمی رود. هیچ وقت!!!

12-                       شیرینی های خانه بهداشت؟ وقتی که نوزادی واکسینه می شود و بدانم که به بیماری مبتلا نمی شود.

13-                       با توجه به این که همسرتان نیز در خانه بهداشت مشغول به کار بودند، رسیدگی به کارهای خانه برایتان سخت نبود؟ خیر، با شوهرم کارهای خانه بهداشت را تقسیم می کردیم و ظهر به کارهای خانه می رسیدم.

14-                       شما به عنوان یک زن چه مشکلاتی برای کار در اجتماع آن هم در آن زمان داشتید؟ مشکلی نداشتم.

15-                       با توجه به این که شما اولین کارمند زن در گردکوه بوده اید، چه حرفی برای حضور پررنگ زنان در اجتماع دارید؟

16-                       نظرتان درباره ی ماهنامه ی نبض روستا؟ برای روستای گردکوه کار خیلی ایده آلی است.

17-                       سخن پایانی: امیدوارم مردم از من راضی باشند. اگر بداخلاقی کرده ام به خاطر این بوده است که باید وظیفه ام را انجام می داده ام و چاره ای نداشتم.


نظرات شما عزیزان:

نسل سوخته
ساعت15:55---3 دی 1392
سلام

مصاحبه جالبی بود. یکی از ویژگی های این مصاحبه آمار و ارقام عجیب آن است. مثلا تعداد مرگ و میر نوزادان بر اثر اسهال و استفراغ یا قیمت خودرو در دهه 60 و ...

تلخ ترین خاطره خانم افروزه از خانه بهداشت واقعا دردناک بود. به نظرم این خاطره نمایان گر سطح پائین سواد و هم چنین فقر در گدشته است.

با تشکر
پاسخ: سلام ممنون از نظر شما و از اینکه با دقت مطالب را می خوانید.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 1 دی 1392 ] [ 18:4 ] [ کانون 1 ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

وبلاگ کانون فرهنگی محبین آل یاسین (ع)، مسجد صاحب الزمان(عج) گردکوه مهریز
امکانات وب
  • گریزون
  • تپل خان