كانون فرهنگی محبین آل یاسین (ع)

كانون فرهنگی محبین آل یاسین (ع)
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب

آیا تا به حال به گردکوه آمدید؟ از نوزادی تا چهار سال پیش سالی دو بار می آمدم ولی از چهار سال قبل به دلیل آسیب دیدگی پایم نتوانستم به گردکوه بیایم. بر اثر زمین خوردن سه جای یک پایم شکست. لگن، زانو و مچ پا. قرار بود با عمل جراحی زانوی مصنوعی برایم بگذارند که دکتر معالج در اتاق عمل گفت به خاطر بیماریت اگر بخواهیم این عمل را انجام دهیم باید پیچ و مهره در زانویت بگذاریم که به خاطر پوکی استخوان شدید ممکن نیست.

از نظر شما گردکوه چه جور جاییه؟ لطفا حستون را به گردکوه بیان کنید.

یه روستایی با بافت باستانی و طبیعت بکر و دست نخورده و از نظر من رویایی.

مردمی همدل، متحد، یکرنگ، باصفا، باهمت و بااراده که در شهر کمتر یافت میشه.

آیا خودتان را به این روستا متعلق می دانید؟ من هم مثل هر انسانی به زادگاه مادریم تعلق خاطر دارم و علاوه بر اون، به طور خاص به اونجا علاقمندم.

دقیقا بیماری تون چیه و از چند سالگی به اون مبتلا هستید؟ دیستروفی عضلانی که یک بیماری عصبی عضلانی است که از دوازده سالگی تا الان یعنی 15 ساله که با اون دست و پنجه نرم می کنم.

اولین بار که قضیه معلولیت را فهمیدید؟ خب، بالتبع ترس و هراسی در وجود آدم شکل می گیره ولی اینکه به مرور زمان با اون برخورد داشته باشی  و کم نیاری مهمه.

شنیدیم 96 درصد معلولیت دارید. این درصد چطوری حساب میشه؟ سازمان بهزیستی، معلولیت را به دو دسته ذهنی و جسمی تقسیم می کند. من از نظر جسمی 96 درصد معلولیت دارم. به طوری که فقط نوک انگشتان و سرم حرکت دارد.

 

برای پیشرفت افراد سالم چه توصیه ای دارید؟ توصیه ام اینه که با مشکلات کنار بیایند و بر اونها غلبه کنند. مهم این نیست که زمین نخوری مهم اینه که بعد از زمین خوردن، بلند شوی.

داشته هاتون بیشتره یا نداشته ها؟ داشته هایم.

 

از کی فهمیدید که می تونید نویسندگی کنید؟ از دوران مدرسه علاقه خاص به انشا داشتم و در این درس نمرات خوبی می گرفتم. مادرم مرا تشویق به نوشتن کرد. به مرور با ایده مادر، حدود هزار جلد کتاب خواندم. بعد از آن با اصرار مادرم شروع به نوشتن کردم. مادرم می گفت با این مطالعه زیاد، حتما میتونی بنویسی. کم کم شروع کردم به نوشتن و رمان "زیباتر از دریا" را نوشتم.

با توجه به علاقه شدیدتون به مطالعه، آیا به تلاوت قرآن هم در برنامه تان هست؟ اساس و پایه کار من قران هست. در سال حدود 6-5 بار قرآن ختم می کنم. در برنامه روزانه ام سعی می کنم حتما قرآن را بگنجانم.

چرا همه ی کتابهاتون رمان هستند؟ و اون هم رمانتیک؟ چون علاقه به رمان دارم. خصوصیات فردی و زندگی هر انسانی برام جالبه. اینکه چطوری انسان میتونه با مشکلات روبرو بشه و با اونها کنار بیاد و اونها را کنار بزنه و در آخر چه اثری(خوب یا بد) به جا بذاره، برایم جالبه. شخصیتهای رمانهایم اکثرا واقعی هستند. رمان هایم رمانتیک نیست بلکه بیشتر در زمینه خانوادگی و عاطفی نوشته میشن. درحالی که داستان های رمانتیک اغلب زائیده تخیل هستند.

یعنی رمان های شما بر اساس واقعیته؟ بله؛ خانم هایی که داستانهای آموزنده ای از زندگیشون دارند بهم پیشنهاد میدن از زندگیهاشون بنویسم. بعد از اون من بر اساس زندگی آنها شروع به نگارش می کنم.

کتابهاتون را معرفی کنید؟ "زیباتر از دریا" در سال 87، "شیرین" سال 90 و "نقش عشق" سال91چاپ شده اند. دو کتابچه "ضامن آهو" و "چگونه نویسنده شویم؟" هم در حال گرفتن مجوز برای چاپ است. رمانی هم به نام "همنفس" در دست نگارش دارم.

کتابهاتون با چه تعدادی چاپ شدند؟ شمارگان "زیباتر از دریا" (چاپ ششم) و "شیرین" (چاپ هفتم) هزارجلد و "نقش عشق" با شمارگان 500 جلد به چاپ سوم رسیده است.

چطوری کتابها را می نویسید؟ تا به حال مادرم صفحه به صفحه و خط به خط دستم را می گرفت و می نوشتم. در آخرین کتابم که حدود 600 صفحه و قطور بود و نوشتن آن در توان من نبود، به وزارت ارشاد (آقای دری) درخواست دادم و وقتی ایشان معلولیت من را دیدند لپ تاپی برایم تهیه کردند که روی آن نرم افزار تایپ گفتاری نصب است. من صحبت می کنم و نرم افزار تایپ می کنه.

چطوری کتابهاتون را به فروش می رسانید؟ ابتدا کتاب هایم را از طریق نمایشگاه بین المللی کتاب و یک سایت اینترنتی به فروش می رساندم اما در حال حاضر از نهادها، ادارات و ارگانهای دولتی سفارش می گیرم. راه دیگری برای پخش کتاب ندارم. دو کتاب به عنوان نمونه به ارگانها یا ادارات می دهم و از آنها سفارش چاپ می گیرم؛ مثلا شهرداری کرج هزار جلد و بانک ملی 500 جلد سفارش داده است.

 

آیا تابحال ناامید شدید؟ تا کتاب "زیباتر از دریا" مجوز نگرفت من امیدی به نویسندگی نداشتم. فکر می کردم یه رمانی نوشته شده که تاییدیه وزارت ارشاد را نگرفته و بی فایده مونده. حدود دو سال کنار گذاشته شده بود.

 

بعد از دوسال از قضا همسر خواهرم مدیر مسوول یه انتشارات شد. کتاب را ازم گرفت و برای کسب مجوز دوباره به وزارت ارشاد برد. بعد از مدتها که من دیگه کاملا ناامید شده بودم مجوز گرفت و این شد یه تشویقی برای ادامه کار.


نظرات شما عزیزان:

حلوا
ساعت10:34---12 بهمن 1392
مصاحبه بسیار قوی باهاتون همراه هستم
پاسخ: سپاس از همراهی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 8 بهمن 1392 ] [ 17:23 ] [ کانون 1 ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

وبلاگ کانون فرهنگی محبین آل یاسین (ع)، مسجد صاحب الزمان(عج) گردکوه مهریز
امکانات وب
  • گریزون
  • تپل خان