كانون فرهنگی محبین آل یاسین (ع)
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب

 

21- مشکلات مسجد چیست؟

خوبی مردم گردکوه این است که هزینه های مسجد را تأمین می کنند. با اعتماد مردم به هیئت امنای مسجد مشکلات مالی حل شده است.

22- از ابتدای ورودتان به هیئت امنای مسجد بگویید؟

هنگامی که وارد هیئت امنای مسجد شدم، چند کار عقب افتاده مانده بود. ابتدا قسمت بالایی مسجد دو ایوانه بود که سریعا آن را خراب کردیم. در آن هنگام حاجی عابد خدا بیامرز زنده بود و گفت چکار می کنید گفتیم برای آبادی مسجد این کار را انجام می دهیم بعدا توی صحرا مرا دید و گفت آمده بودند به من می گفتند حاجی چه نشسته ای که لات و الوات دارند مسجد را خراب می کنند و من را فرستاده بودند تا با شما جنگ کنم وقتی من آمدم و با شما صحبت کردم دیدم کارتان درست است.

ابتدا مسجد هیچ چیزی نداشت و کم کم آماده شد و  همه اش کمک و همت مردم بود. کف خراب بود، دیوارها خراب بود آبدارخانه نداشت پشت بام هیچ کار نشده بود و آب می داد دیوارهای بیرون را رو کارچینی کردیم. کلا دو یا سه کولر داشت که مردم گرمای زیادی می خوردند. بلندگوهای مسجد مناسب نبود و ما بلندگوها را تقویت کردیم و برآورد شد که بلندگوهای مسجد هشت میلیون تومان خرج دارد و هشت میلیون تومان پول جمع آوری کردن خیلی مشکل بود. یک بار یادم می آید برای جمع آوری هزینه های صاحب مسجد کمک کرد و 12 نفر را جمع کردیم و گفتیم آقایان ابتدای ساخت مسجد افراد آمدند و هر کدام هر چه داشتند گذاشتند (و این حرف توی ذهنم هم نبود) می دانید حتی یک ریال هم نداشتند نان هم نداشتند بخورند ولی می گفتند ما مثلا برای بنای مسجد شاگردی می کنیم. و آنهایی که شاگردی کردند همه مردند و در جمع ما نیستند اگر آن شاگردی نکرده بودند بازهم مرده بودند، نمرده بودند؟ گفتند: بله گفتم: آنهایی که پول دادند یا ندادند رزق و روزی شان مطمئنا فرقی نکرده است و شروع کردیم. هشت میلیون نیاز داشتیم که بر روی کاغذ 8 میلیون تومان حدود 10 سال پیش نوشتیم.

23- تا به حال چه کارهایی برای مسجد انجام شده است؟

حسینیه هیچ چیزنداشت (خاکی بود و روی خارها جوش می زدیم) حسینیه به طور کامل ساخته شد.ساخت دستشویی ها و تأسیسات شوفاژخانه، روکار چینی دیوارهای بیرونی مسجد، روکارهای داخل کوچه سرتاسر خراب بود و درست کردیم، مسجد دو یا سه کولر داشت که اضافه کردیم، برق مسجد در چند مرحله رفتیم و کنتورها را درست کردیم، آبدارخانه اصلا نداشت و ساختیم، زنان آبدارخانه ای داشتند که خوب نبود آبدارخانه قبلی را اتاق کردیم و یک آبدارخانه برای زنان ساختیم، پشت بام را ایزوگام کردیم، کتابخانه کوچک داخل مسجد ساختیم، انباری برای قسمت مردان ساختیم، ستون ها و کف قسمت مردان را درست کردیم، برق کشی مسجد را تکمیل کردیم، لوستر برایش خریدیم، قبلا بلندگوی کوچکی داشت که بلندگو را عوض کردیم و بلندگوی مدرن خریدیم، بدنه های مسجد را سنگ کردیم، کف حسینیه و بیرون را موزاییک کردیم، آسفالت داخل کوچه را درست کردیم، با بهداری صحبت کردیم ودیوارشان راعقب بردند و ما هزینه دیوار و آسفالت را دادیم، رادیاتورهای شوفاژ قسمت مردان را اضافه کردیم، کل فرش قسمت مردان و 200 متر فرش زنان را تهیه کردیم، قفسه کتاب و جا قرآنی درست کردیم، نرده جداکننده قسمت مردان و زنان را بازسازی کردیم، دفتر کانون درست کردیم، دفتر برای هیئت درست کردیم و... .

24- چرا تا به حال نامزد شورای اسلامی نشده اید؟

وقتی که نظامی بودم نمی توانستم و این دوره هم در شورای نظارت بودم.

25- آیا قصد دارید در آینده عضو شورا شوید؟

وقتی یک مسئولیتی را قبول می کنی، باید اثری داشته باشد و من اگر ببینم یک جایی مؤثر نیستم آن مسئولیت را رها می کنم.

26- مشکلات گردکوه(فرهنگی) را بگویید؟

مشکلات عمرانی خیلی دارد مثل خرابی های بعضی کوچه ها مثلا یک نفر بنایی کرده وماسه اضافی اش سه سال کنارخانه اش ریخته است و کسی نیست برایش بگوید این ماسه ها را جمع کن و این کارها یک متولی می خواهد مثلا بررسی نانوایی ها هیچ نظارتی نیست. نان کیفیت نداره فردمجبورمی شود از بیرون نان بگیرد. جو گردکوه جو کار برای خود است کمتر کسی پیدا می شود برای ده کاری انجام دهد.

27- وضعیت گردکوه در بهمن 57 در یک نگاه؟

وقتی داخل کوچه ها راه می افتادیم از کوچه ها زمین کوچه مان مشکل داشتیم تا توی خانه مان خورد و خوراک مان تا دستشویی و حمام مان تا وسیله نقلیه مان همه چی مان سه چهار سال از انقلاب گذشته بود آمدم شب لب جاده من داخل سپاه بودم آمدم لب جاده دیدم ماشینی چیزی نیست باید پیاده بروم پیاده آمدم تا گردکوه یک ماشین توی گردکوه نبود. در مجموع مردم مذهبی خیلی خوبی بودند. از کفش و لباسمان گرفته تا فرهنگ و اقتصاد و خانه بهداشت و همه چیمان مشکل داشت. اگر کسی فیلم سال های 50 تا 60 گردکوه را گرفته بود و الان پخش می کرد خیلی خوب بود.

28- نظرتان در مورد ماهنامه نبض روستا؟

خوب است،نشریه های زیادی را می خوانم ولی خیلی نمی خواهم ولی این نشریه چون در مورد روستا است می خوانم و دوستش می دارم.

29- سختی های خدمت در سپاه؟

من فکر می کنم هرچه که دارم از سپاه دارم من فکر می کنم همین ذره ای هم که دارم از سپاه است من به بچه های دیگر که می آمدند سپاه می گفتم سپاه اگر هیچ کار دیگری هم نکند ولی حفظت می کند. بله، من پشیمان از گذشته ام نیستم. از خودم می پرسم که چرا مانده ام؟ حالا که مانده ام چه کار کنم، می گویم که صلاح خدا بوده و می گویم که اگر ما هم زمینه ای فراهم شود که مثلا بگویند جبهه و جنگی است با این سن و سالی که هم داریم می خواهم بروم و می گویم که اگر این بار بروم و پیش بیاید دیگر فکر آن زمان را نمی کنم. چیزی در این دنیا نیست و خدا در قرآن می گوید این دنیا بازی است واقعا بازی است.

30-مسجد ایده آل و آرمانی؟

مسجدی که وقتی وارد می شوی معنویت از سر و رویش ببارد، مسجد باهات حرف بزند و تغییرت بدهد. مسجد ایده آل مسجدی است که وقتی واردش می شوی تغییر معنوی در آن ببینی و جذبت کند. مسجد ایده آل مسجدی است که شما را شارژت کند و دلت بخواهد که بیایی و در آن بمانی.

31- چرا در هیئت امنای مسجد از کادرجوان استفاده نمی کنید؟

کسی داوطلب نداریم. یکی ا زجوانان روستا آمد و کسی را پیشنهاد داد، ما هم به هیئت امنا گفتیم و هیئت امنا گفتند مشکلی ندارند. اگر ما بدانیم که وضعیت  مسجد با آوردن یک گروه جدید بهتر می شود، من حاضر هستم که از هیئت امنا کنار بروم تا این گروه جدید بر روی کار بیایند. ولی جایی مثل مسجد نمی شود ریسک کرد وهر کسی را آورد. ما سخت بر این باوریم که مسجد طبق نظر حکومت اسلامی و رهبری اداره می شود، مسجد طبق نظر ولی فقیه اداره میشود.

32- هزینه های خانه عالم از کجا تأمین شده است؟

از اعتبارات سفر مقام معظم رهبری تأمین شده است و اگر نمی ساختیم، پولش از دستمان می رفت و قرار بود شیخ ولی ا... را جابجا کنند که خوشبختانه لغو شد.

33- چرا از این ساختمان هیچ استفاده ای نمی شود؟

متولی آن سازمان تبلیغات است، ما برنامه ریخته ایم که کلاس برگزار کنیم و از آن استفاده کنیم.

34- نظرتان در مورد تشکیل شورای فرهنگی چیست؟

اگر ادامه پیدا کند و بیایند و نظر بدهند و جلسه بگیرند و ادامه پیدا کند، خوب است.

35- الگوی شما در زندگی؟

رفتار فرماندهانی که با آنها کار می کردم در ذهنم نقش بسته است مخصوصا فرماندهان جبهه و جنگ مثل شهید آقابابایی، شهید جعفرزاده، سردار حاج کاظم میرحسینی و حاج حسن دشتی.

مثلا حاج حسن دشتی نشسته بود که یک بسیجی آمد وگفت چرا مرخصی به من نمی دهید؟ می خواهم بروم و سر و صدا راه انداخت. حاج حسن دشتی چیزی نگفت تا حرف های بسیجی تمام شود دستش را گرفت وگفت بیا اینجا بنشین.بسیجی آمد نشست به او گفت: آیا می دانی من چه مدت است که در جبهه هستم؟ بسیجی گفت: نه! گفت من چهار سال است اینجا هستم. بسیجی گفت شما چهارسال است اینجایی؟!! گفت بله من چهار سال است اینجا هستم. باشد به پایانه می گویم که مرخصی ات را بدهند. بسیجی دیگر نگاهش را هم برنگرداند و بلند شد بدون هیچ صحبتی رفت.

شهیدجعفرزاده

برای عملیات والفجر به قرارگاه خاتم رفتیم. جلسه داشتیم. داخل نخلستان های آبادان رفتیم. تاریک بود و راه را نتوانستیم پیداکنیم. به جلسه دیر رسیدیم وقتی رسیدیم گفتند: امشب دیگر وقت جلسه نیست شام خوردیم و گفتند جلسه را بعد از نماز صبح برگزار می کنیم. هوا هم خنک بود وقتی رفتیم داخل کانکس بخوابیم چراغ را که روشن کردیم دیدیم یک طلبه خوابیده است. وسایلش(عمامه،عبا وعینکش کنارش بود) را برداشتم و بالای سرش گذاشتم. چون ما چند نفر بودیم و جا نداشتیم که بخوابیم. هنگام جابجایی وسایلش بیدارشد. صبح نمازجماعت رفتیم. بعد از نماز شیخ هم آمد کنارچراغ و گفت: یزدی هستی؟ گفتم: بله یزدی هستم. گفت خدا شهید جعفرزاده را رحمت کند. گفتم شما آقای جعفرزاده را از کجا می شناسید؟ گفت: من با آقای جعفرزاده خیلی رفیق بودم (هنوزنمی دانستم که این شخص کیست)تعجب کردم و گفتم کیست که جعفرزاده را می شناسد. گفت ما  با  هم به مشهد رفتیم.  وقتی گفت مشهد رفته ایم، فهمیدم فرد مهمی است. گفت: هنگام بازگشت در فرودگاه، هواپیما تأخیر داشت و اذان صبح شد. به نمازخانه ی فرودگاه رفتیم؛ من نمازم را عادی خواندم ولی ایشان 20 دقیقه قنوت خواند و من که روحانی بودم کم کم خجالت کشیدم که این جوان 20 دقیقه دارد قنوت نماز صبح می خواند.(این روحانی شهید میثمی نماینده ی امام(ره) در قرارگاه خاتم بود.)

زمانی که من فرمانده گروهان خمپاره بودم، شهید جعفرزاده فرمانده تیپ بودند. من یک موتورتریل سواربودم و داشتم به بالای خاکریز می رفتم. اشاره کردند که بیا اینجا.(آن وقت به غیر از فرمانده تیپ مسئول یک کار دیگرهم شد، فکرکن ممسئول سامان دهی خط های جنوب کشور شده بود. به من گفت کجا می روی؟ گفتم: دارم به سرکشی نیروهایم می روم. گفت: می دانی امشب می خواهم چه کارکنی؟ گفتم: نه. گفت امشب می روی همه ی فرمانده قبضه های خمپاره را با ماشین به جلسه می آوری.همه ی فرمانده های قبضه یخمپاره را آوردم. نماز جماعت را جلو ایستاد و خواند و بعدا قرآن خواند و گفت یکی یکی صحبت کنید ببینم چکار می کنید. و به من گفت آقای خراسانی جمع بندی را بگو. جمع بندی را گفتم و خواند و صحبتش را شروع کرد. طوری صحبت می کرد که فکرمی کردی ایشان 20 سال است که کار خمپاره کرده است و خاطرات قشنگی گفت که من کیف کردم. به خودم گفتم: ببین آن جاآن قنوت را می خواند و اینجا هم این عملکرد را دارد. این درسی بود که از ایشان گرفتم.

سخن پایانی:

اول از مردم گردکوه تشکر می کنم که به بنده لطف دارند. تا به حال پیش نیامده که به کسی بگوییم کمک کن و رویم را زمین انداخته باشد. این نظر لطف مردم و خوبی مردم است. شرمنده این مردم هستم.

دوم این که منبع اطلاعاتی مردم گردکوه خوب نیست. مثلا حرفی که بعضی افراد میزنند، تماما حرفهایBBC است که بعضی افراد بدون تحلیل آن حرف ها را می پذیرند.دشمن اخباری را پخش می کند و بعضی ها هم بدون تحلیل و فکر آن را می گویند. و بقیه هم شاید نظرشون این نیست ولی دارند گوش می کنند. فکر می کنم تویا ین زمینه اگر مردم مرجع محکم تر پیدا کنند و تحلیل ها و مسائل بیشتری را جمع بندی کنند و سر کوچه جمع بندی نکنند، برای خودشان بهتر است. مثلا شخصی به من می گوید اگرBBC نداری هیچ چیز نداری. شاید برای او که نمی تواند اخبار را تحلیل کند گوش دادن به BBC برایش حرام است. چون نمی تواند تحلیل کند و شیفتگی او به این شبکه برای او سم است.

حدیث است که «اگرمؤمن به چیزی یقین نداشته باشد آن حرف را نمی زند.»

با سپاس فراوان از شما

*ماهنامه نبض روستا*


نظرات شما عزیزان:

ابوالفضل
ساعت23:11---19 اسفند 1392
با اینکه از نزدیک با اقای متقی اشنا هستم ولی تا به حال جنین مطالبی را از ایشان نشنیده بودم خیلی عالی بود از نظر بنده ایشان فرد بسیاردلسوزی برای روستا ومردم هستند

متشکرم از مطالب خوبتون
پاسخ: ارادت مندم!


حلوا
ساعت19:29---18 اسفند 1392
وقتم الان کمه پس بزارید یه وقت دیگه کامل بخونمش و بعدش بنظرم چطوره؟
پاسخ: عالی. به شرطی که فراموش نشه جناب یا سرکار حلوا!


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 18 اسفند 1392 ] [ 18:8 ] [ کانون 1 ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

وبلاگ کانون فرهنگی محبین آل یاسین (ع)، مسجد صاحب الزمان(عج) گردکوه مهریز
امکانات وب
  • گریزون
  • تپل خان